كاركردگرایی در نظر پارسونز
مترجم: عبدالحسین نیك گهر
مفسران یا منتقدان پارسونز وقتی كه میخواهند موقعیت جامعه شناسیاش را در چارچوب جامعه شناسی امریكایی تعیین كنند، معمولاً آن را به دو مكتب فكری منتسب میدانند: جامعه شناسی كاركردگرا و جامعه شناسی ارزشها.
از لحاظ كاركردگرایی، نظریهی پارسونز كاملترین بیان آن در سنت اسپنسر، مالینوفسكی و دوركِم تلقی میشود. دلیلش هم این است كه پارسونز در شرح دادن چارچوب تحلیل سیستمیاش به وفور از مفاهیم ساخت و كاركرد استفاده كرده است. همچنین به دلیل نتیجه گیری از پارهای سخنان قدیمی پارسونز دربارهی سودمندی چارچوب كاركردگرایانه برای علوم انسانی است.
با این وصف، برداشتی سطحی و ساده انگارانه خواهد بود اگر جامعه شناسی پارسونز را نمونه و سرمشق كاركردگرایی بدانیم، یا اینكه كل نظریهی پارسونزی را به كاركردگرایی محض تقلیل بدهیم. درست این است كه بگوییم كاركردگرایی وجهی ثانوی در تفكر پارسونز و در تكامل تحقیقاتش است. از سوی دیگر نه یك نوع، بلكه چند نوع كاركردگرایی وجود دارد. ملفورد اسپیرو تنها در حوزهی جامعه شناسی امریكایی دوازده نوع كاركردگرایی شناسایی كرده است. (1) بدون آنكه وارد جزئیات بشویم، همین قدر كفایت میكند كه بگوییم نباید كاركردگرایی مالینوفسكی را با كاركردگرایی مرتون و این یكی را با كاركردگرایی پارسونز یكی دانست. (2)
كاركردگرایی پارسونز با سه ویژگی متمایز است. نخست اینكه میتوان آن را به كاركردگرایی سیستمی توصیف كرد. برخلاف مالینوفسكی و تا حدی نیز مرتون، پارسونز تحلیل كاركردی را بر مبنای عناصر اجتماعی یا فرهنگی مطرح نمیكند تا هستی، بقا و ماهیتشان را با فایدهای كه برای سازمان و برای زندگی كل دارند تفسیر كند، بلكه او از مبدأ كل حركت میكند و آن را به مثابه یك نظام (سیستم) در نظر میگیرد و شرایط بقا، كاركرد، تغییر و تكاملش را تحلیل میكند. در این چشم انداز، كاركرد، راه حلهای مختلفی است كه یك نظام برای ادامهی حیاتش، برای مجموعهای از مسائل خاص پیدا میكند، یعنی برای آنكه بماند، تغییر كند، تكامل یابد. بنابراین، برای پارسونز تحلیل كاركردی مبتنی است بر طبقه بندی مسائلی كه هر نظامی (سیستمی)باید راه حلی برایشان پیدا كند، برای آنكه به فعالیتش ادامه دهد.
پارسونز این مفهوم كاركردگرایی را از زیست شناسی الهام گرفته است. به همین مناسبت است كه میگوید مفهوم كاركرد با مفهوم نظام زنده همبسته است، چه یك نظام زیستی باشد یا یك نظام كنش. به محض آنكه مفهوم نظام زنده مطرح میشود، مفهوم كاركرد نیز همراه آن است. مفهوم كاركرد راه دوگانهای به روی تحلیل باز میكند. در وهلهی اول، امكان میدهد ساختهایی را كه یك نظام از آنها تشكیل شده است، و روابطی را كه میانشان وجود دارد تمیز داد، در وهلهی دوم، روابطی را كه میان نظام و محیطش وجود دارد شناسایی كرد. موضوع تحلیل خواه روابط درونی نظام باشد یا روابط آن با محیطش، تحلیل كاركردی پارسونز درصدد آن است كه نیازهای یك نظام را به مثابه نظام تعیین كند و معلوم كند كه نظام با چه وسایلی این نیازها را تأمین میكند.
حالا میفهمیم مقصود پارسونز وقتی میگوید مفهوم كاركرد با مفهوم ساخت همبسته نیست بلكه با مفهوم نظام همبسته است، یعنی چه. این دو مفهوم همبسته [كاركرد-نظام] دو مفهوم همبستهی دیگر، یعنی ساخت و فرایند را تداعی میكنند.
مفهوم ساخت با وجه ایستا و پایدار كاركرد متناظر است. مفهوم وجه پویای كاركرد را بیان میكند و اهمیت آن برای مفهوم كاركرد به اندازهی مفهوم ساخت است.(3)
در وهلهی دوم، كاركردگرایی پارسونزی فقط كاركردگرایی نظام كنش نیست، بلكه كاركردگرایی یك نظام در كنش نیز است.
برخلاف آنچه سر زبانهاست، پارسونز از مدتها پیش به روابط میان تحلیل كاركردی و مطالعهی تغییرات در جامعه شناسی توجه داشته است. وانگهی، همین توجه باعث شده كه تفكرش دربارهی كاركردگرایی به طور محسوس تغییر كند. زمانی بود كه پارسونز فكر میكرد جامعه شناسی به دلیل ناتوانی در تدوین یك نظریهی پویا برای مطالعهی تغییرات اجتماعی ناگزیر است به یك نظریهی «ساختاری-كاركردی» اكتفا كند. شكست پارتو در تدوین نظریهای كه هم سیستمی باشد و هم پویا، درسی بود عبرت انگیز و تجربهای كه نباید تكرار میشد. در فقدان انعطاف پذیری و غنای نظریهای پویا، نظریهی ساختاری- كاركردی در نظر پارسونز این مزیت را داشت كه چارچوب تحلیلی محكم و امتحان شدهای در سایر علوم، به جامعه شناسی عرضه میكرد. موفقیت زیست شناسی به عنوان علم نظام زندهی ارگانیسم، به نظرش برای علوم انسانی دلیل قانع كنندهای به شمار میآمد.(4)
بعدها پارسونز پی برد كه میتواند در نظریهاش از برخی از عناصر نظریهی سیبرنتیك، نظریهی اطلاعات و نظریهی مبادله استفاده كند. این دستاوردها به او امكان داد كه با داخل كردن مفاهیم نظام و وسیلهی مبادله، دادهها و ستاندهها، سلسله مراتب كنترلها در تحلیلهایش، به نظام كنش و به نظام اجتماعی خصلتی پویا بدهد. آنگاه به این نتیجه گیری پرداخت كه نظریهی ساختاری- كاركردی مرحلهای از مراحل رشد نظریه در علوم انسانی است. و مدلی كه او از سال 1953 دست اندركار ساختن و پیراستنش بوده، آن مرحله را پشت سر گذاشته و نسبت به آن پیشرفته است.
در این مدل جدید، مفهوم كاركرد از مفهوم ساخت جدا شده و با مفهوم نظام (سیستم) یكی میشود و از آنجا به عمومیترین سطح تحلیلی، كه تحلیل كاركردی است، ارتقا مییابد. به علاوه، مفهوم كاركرد در این مدل جدید، جدول جامعی از همهی كاركردهای نظام در دو سطح ترسیم میكند. یكی در سطح فرایندهای كنش متقابل و مبادلهی ساختارهای درونی نظام، دیگری در سطح مناسبات كنش و مبادله میان نظام و سایر نظامهایی كه محیط آن را تشكیل میدهند. پارسونز گمان میكند كه با این تدبیر، مدل سیستمیاش در تحلیل كاركردی، ویژگی پویا، پرتحرك و اغلب متغیر هر نظام كنش را دربرمیگیرد. (5)
از آن میتوان نتیجه گرفت كه پارسونز برخلاف بسیاری از جامعه شناسان، كاركردگرایی را نظریهی خاصی نمیداند، بلكه بیشتر بر این عقیده است كه تحلیل كاركردی صورتی از گفتار علمی است. به عبارت دیگر، تحلیل كاركردی برایش نوعی منطق یا زبان استدلال علمی است. به بیانی دقیقتر، میتوان گفت كه به نظر پارسونز تحلیل كاركردی توالی زبانی است، كه برای گذر از یك سطح كلیت به سطح كلیت بالاتر و برای نیل به درجاتی از قطعیت و عمومیت پیشرفتهتر، استدلال علمی پی در پی به كار میگیرد.
این مفهوم پارسونز از تحلیل كاركردی گواهی میدهد كه این تحلیل نه یك طرفه است و نه ایستا. تحلیل كاركردی باید برحسب مراحل رشد یك علم تكامل پیدا كند و میتواند در هر مرحله به صورت تازهای تعریف شود. كمتر جامعه شناسی را میشناسیم كه چون پارسونز، ایدهای چنان انعطاف پذیر و پویا و در عین حال عالمانه و دقیق دربارهی كاركردگرایی ابراز كرده باشد.
در عوض، سومین ویژگی كاركردگرایی پارسونز، كه آن را كاركردگرایی تكاملی مینامیم، اعتبار علمی آن را كاهش میدهد. پارسونز، همانطور كه پیشتر شرح دادهایم، مدتها با تكامل گرایی مخالفت میكرد تا اینكه سرانجام همان طور كه پیشتر بیان كردیم به آن ملحق میشود.اما در واقعیت امر، پارسونز همه وقت بدون آنكه خودش بداند تكامل گرا بود و نظریهی كاركردگراییاش به شدت از آن متأثر بوده است. جامعهی كلیای كه پارسونز همیشه آن را به مثابه كاملترین نظام اجتماعی تلقی كرده است، جامعهی صنعتی مدرن است، زیرا در این نوع جامعهی كاركردها بیشتر از هر نوع جامعهی دیگر افتراق پذیرفتهاند. جامعهی صنعتی برای نظریه پردازان علوم اجتماعی بهترین میدان مشاهده را عرضه میكند، زیرا میتوانند در آنجا هریك از كاركردهای اجتماعی را كه به وضوح از یكدیگر جدا شدهاند، بررسی كنند. البته جامعههای در حال توسعه، كه این كاركردها آنجا هنوز درهم تنیدهاند، برای مطالعهی تطبیقی ابزار مناسبی هستند، اما جامعهی صنعتی برای جامعه شناسان، كه از دیرباز از روی غریزه آن را حس كردهاند، آزمایشگاه مجهزی برای تحقیق است.
پارسونز از همان آغاز تحقیقات نظریاش، حتی پیش از آنكه به تكامل گرایی رو بیاورد، اصل موضوع تكامل گرایی قرن نوزدهم را مطرح كرده بود؛ اصل موضوعی كه به موجب آن جامعهی صنعتی به دلیل پیچیدهترین بودن، رشد یافتهترین صورت جامعه نیز است.
برای پارسونز هم جامعهی صنعتی منزل نهایی راهی طولانی و مرحلهی پایانی بلوغی كُند است. جامعهی صنعتی كاملترین جامعه است، زیرا سازمان اجتماعی و عقلانیت انسان در آنجا به بهترین وجهی امكان بروز مییابد.
به نظر ما سرچشمهی ایستایی اجتماعی كه زمانی آن را بر پارسونز خرده میگرفتند و به ناروا آن را به كاركردگراییاش نسبت میدادند، در همین جاست. درواقع، كاركردگرایی پارسونزی به عنوان وسیلهای برای شناخت جامعه از پویایی لازم برخوردار است. اما این كاركردگرایی مخالف بینش تكامل گرایانهای است كه جامعهی صنعتی را به شیوهای ایستا تفسیر میكند، چونان قلهای كه در پایان صعودی دشوار به آن رسیده باشند.
در این چشم انداز كه پارسونز را به اُگوست كنت و به هربرت اسپنسر نزدیك میكند، حركتی بنیادی كه میتوان از گذر حوادث تاریخی آن را شناسایی كرد، جامعههای باستانی، ابتدایی و افتراق نیافته را به مرحلهی جامعهی صنعتی مدرن رسانده است. این جامعهی [صنعتی مدرن] صورت تكامل یافتهی جامعههای ساده و ابتدایی است. پارسونز نمیتواند- یا نمیخواهد- تصور كند كه این نوع جامعه، بدون واپس گرایی به یك مرحلهی قبلی توسعه، بتواند جایش را به جامعهای دیگر بدهد. البته معتقد است كه جامعهی صنعتی از بسیاری جهات هنوز كمال پذیر است، منتها به شرطی كه در ادامهی همین خطی كه است توسعه یابد، نه اینكه از بنیاد تغییر كند. از آن نتیجه میشود كه پارسونز به خصوصیات جامعهی پساصنعتی، (6) كه موضوع تحقیق و مناظرهی بسیاری از جامعه شناسان دیگر بوده، چندان توجهی نكرده است؛ خصوصیاتی از قبیل تمدن فراغت، فنون ارتباطات جمعی، آموزش مادام العمر، جستوجوی صورتهای جدید درك واقعیت و شیوههای نوین زندگی جمعی.
كاركردگرایی تكاملگرا، همانطور كه پیشتر هم گفتهایم، مانع از آن شد كه پارسونز به تحلیل تطبیقی جامعههای سرمایه داری و سوسیالیستی و به سهمی كه این نوع مطالعات در شناخت تاریخی دارند، توجه كند. نتیجه اینكه، جامعهی صنعتی سرمایه داری تنها نوع جامعهای است كه در واقع پارسونز مطالعه كرده است.
از كاركردگرایی پارسونز زیاد انتقاد شده است. بسیاری از جامعه شناسان آن را موضوع اصلی حمله شان قرار دادهاند. به عقیدهی ما، جامعه شناسی پارسونز بیشتر به دلیل تكامل گراییاش محدود میشود و نه به دلیل كاركردگراییاش. از این رو، محافظه كاری اجتماعی پارسونز را نمیتوان به بینش كاركردگراییاش نسبت داد. آلوین گولدنر معتقد است كه كاركردگرایی جامعه شناختی بنا به طبیعتش تحلیل محافظه كارانهای از جامعه ارائه میدهد. (7) اما استدلالی كه میكند به هیچ وجه قانع كننده نیست. با استناد به همان دلایل میتوان كاركردگرایی را بینشی محافظه كارانه، ترقی خواه یا حتی رادیكال دانست، همانطور كه جامعه شناسی تضادهای اجتماعی را میتوان با بینشی ایستا از جامعه بررسی كرد و جامعه شناسی لوئیس كوزر (8) شاهد خوبی برای اثبات آن است. اگر امروز پارسونز در مقایسه با جامعه شناسی رادیكال یا ماركسیستی، محافظه كار شمرده میشود، باید به خاطر بیاوریم كه زمانی هم او نسبت به اكثر همكاران امریكاییاش آزادی خواهتر و مترقیتر بود و این درست مقارن با ایامی است كه او بیش از هر زمان دیگر كاركردگرا بود.
پینوشتها:
1.Melford E.Spiro,A Typology of Functional Analysis,Explorations, I (1953)
2.Introduction a la sociologie generale,vol.2,L`organisation sociale,Montreal et Paris,editions HMH,1969
ما این تفاوتها را در مقدمه بر جامعه شناسی عمومی جلد دوم، سازمانهای اجتماعی توضیح دادهایم (از كتابهای گی روشه، جلد اول، كنش اجتماعی، و جلد دوم، سازمانهای اجتماعی،را خانم دكتر هما زنجانی زاده و جلد سوم، تغییرات اجتماعی را آقای دكتر منصور وثوقی به فارسی ترجمه كردهاند).-م.
3.Talcott Parsons,Some Problems of Social Theory in Sociology, dans Theoretical Sociology:Perspectives & Developments,sous la direction de John C.Mckinney Edward A.Tirykian,New York,Appleton-Century-Crofts,1970,pp.35-36. Et Aussi, Cause & Effect in Sociology, dans Cause & Effect,sous la direction de Daniel Lerner,New York,The Free Press,1965,51-73.
4.در این خصوص نگاه كنید به دو اثر زیر:
Voir en particulier "The Position of Sociological Theory",dans Essays in Sociological Theory (edition de 1949 seulement) et The Social System,pp.19-22.
5.در این خصوص ن.ك:
Recent Trends in Structural-Functional Theory, dans fact and Theory in Social Sciences,sous la direction de E.W.Count et G.T.Bowles,Syracuse University Press,1964,pp.140-153.
6.post-industrielle
7.A.Gouldner,The Coming Crisis of Western Sociology,p.331
آلوین گولدنر، بحران جامعه شناسی در غرب، ترجمهی فریده ممتاز، تهران، شركت سهامی انتشار.
8.L.A.Coser,The Functions of Social Conflict,New York,The Free Press,1959;Continuities in the Study of Social Conflict,New York,The Free Press,1967.
منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}